پای همين درخت
آدم مگر چقدر سنگين می شود . همينجا ، زير همين درخت دراز کشيده بود که يکدفعه سنگين شد . هر چه خواستيم بلندش کنيم نشد . تا اينکه بالاخره تخت شکست . باورمان نمی شد ، ديگر داشت از ما دور می شد . همانطور درازکش هی فرو می رفت توی زمين . فقط می توانستيم چشمهايش را ببنديم که بستيم . همينجا بود ، درست پای همين درخت .
دوشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۲
سهشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۱
اگر دقيق پرت شوم
آهنگ هفتم است . سی دی را می آورم اول آهنگ و نگرش می دارم . صدا را انقدر زياد مي کنم که اگر قرار باشد صدای کسی دربيايد نشنوم . فاصله استريو تا مبل را چک می کنم ، بايد پنج قدم باشد که هست . بسته سيگار ، فندک و زير سيگاری را مي گذارم روی ميز کنار مبل . يک سيگار بر می دارم و همانطور خاموش می چپانم گوشه لبم . بالشم را می آورم می گذارم پايين مبل ولی کمی جلوتر و وقتی از جايش مطمئن شدم می روم روبروی آينه قدي مان می ايستم ، دستی به موها می کشم و کلاه کابويي خياليم را روی سرم ، کمی کج ، به سمت راست پايين می آورم ، شلوار کرديم را بالا می کشم ، دکمه های پيرهنم را تا پايين باز می کنم و دوباره جای کلاه را درست می کنم و با يک ته لبخند خفيف ولی خشن خودم را توی آينه برانداز می کنم ، سيگار را همانجا گوشه لب با دندان می گيرم . پا به پا می شوم ، می گردم و اينبار خشن تر نگاه می کنم . می چرخم و از نيم رخ همه چيز را چک می کنم . اسلحه خيالم را سريع می کشم و دور انگشتم می چرخانم و می گذارم سر جايش . يک چشمک آرتيستی به خودم می زنم و می روم به سمت استريو . کنترلش را بر می دارم و پشتم را ميکنم بهش . پنج قدم دور می شوم و درست روبروی مبل می ايستم . چند نفس عميق می کشم و شروع می کنم به شمردن ، تا سه می شمارم و يکدفعه برمی گردم و روشنش می کنم . با ساز دهنی اول آهنگ ، تير به دست راستم می خورد و کنترل از دستم می افتد روی بالش . می خواهم خم شوم که کنترلم را بردارم ولی با شروع جاز کتف چپم گلوله می خورد . همانطور خم می مانم تا خواننده شروع کند ، چشم توی چشم استريو ، می دانم که زياد طول نمی کشد ، حد اکثر چهار ثانيه ، فيلتر سيگاری که بين دندانهايم هست را فشار می دهم و منتظر می مانم که با شنيدن صدای زن پرت شوم روی مبل .
اگر دقيق پرت شوم فندک يک وجب با دستم فاصله دارد .
آهنگ هفتم است . سی دی را می آورم اول آهنگ و نگرش می دارم . صدا را انقدر زياد مي کنم که اگر قرار باشد صدای کسی دربيايد نشنوم . فاصله استريو تا مبل را چک می کنم ، بايد پنج قدم باشد که هست . بسته سيگار ، فندک و زير سيگاری را مي گذارم روی ميز کنار مبل . يک سيگار بر می دارم و همانطور خاموش می چپانم گوشه لبم . بالشم را می آورم می گذارم پايين مبل ولی کمی جلوتر و وقتی از جايش مطمئن شدم می روم روبروی آينه قدي مان می ايستم ، دستی به موها می کشم و کلاه کابويي خياليم را روی سرم ، کمی کج ، به سمت راست پايين می آورم ، شلوار کرديم را بالا می کشم ، دکمه های پيرهنم را تا پايين باز می کنم و دوباره جای کلاه را درست می کنم و با يک ته لبخند خفيف ولی خشن خودم را توی آينه برانداز می کنم ، سيگار را همانجا گوشه لب با دندان می گيرم . پا به پا می شوم ، می گردم و اينبار خشن تر نگاه می کنم . می چرخم و از نيم رخ همه چيز را چک می کنم . اسلحه خيالم را سريع می کشم و دور انگشتم می چرخانم و می گذارم سر جايش . يک چشمک آرتيستی به خودم می زنم و می روم به سمت استريو . کنترلش را بر می دارم و پشتم را ميکنم بهش . پنج قدم دور می شوم و درست روبروی مبل می ايستم . چند نفس عميق می کشم و شروع می کنم به شمردن ، تا سه می شمارم و يکدفعه برمی گردم و روشنش می کنم . با ساز دهنی اول آهنگ ، تير به دست راستم می خورد و کنترل از دستم می افتد روی بالش . می خواهم خم شوم که کنترلم را بردارم ولی با شروع جاز کتف چپم گلوله می خورد . همانطور خم می مانم تا خواننده شروع کند ، چشم توی چشم استريو ، می دانم که زياد طول نمی کشد ، حد اکثر چهار ثانيه ، فيلتر سيگاری که بين دندانهايم هست را فشار می دهم و منتظر می مانم که با شنيدن صدای زن پرت شوم روی مبل .
اگر دقيق پرت شوم فندک يک وجب با دستم فاصله دارد .