جمعه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۱

زير پاشنه پا

همينطور که روی مبل جا خوش کرده بودم و پا گذاشته بودم روی ميز يکدفعه تصميم گرفتم دکور خانه را عوض کنم . بلند شدم و گفتم : « خب از کجا شروع کنيم ؟ »
اول همان مبلی را که رويش نشسته بودم چرخاندم و بعد رفتم سراغ بقيه و همه را بر گرداندم سمت ديوار . فرش را با مکافات از زير پايه ها کشيدم بيرون و جمع کردم و بردم توی اتاق . ميز وسط هال را دوباره کشيدم سر جای اولش و طوری عمودی گذاشتم که رو به آشپزخانه باشد . بعد گلدانها را آوردم و به ترتيب قد چيدم جلوی تلويزيون . کمی فاصله گرفتم و نگاه کردم ، بد نبود ولی چيزی کم داشت . رفتم آبرنگ اوردم و شروع کردم به نقاشی روی صفحه تلويزيون . اول از آبی شروع کردم ولی روی صفحه تيره ديده نمی شد . نارنجی را امتحان کردم ، جواب داد . می خواستم يک زن لخت بکشم با کمر باريک و سر و سينه درست که لم داده باشد و دستش را گذاشته باشد زير سرش و همينطور زل زده باشد به کسی که روی مبل وسطی می نشيند . همه چيزش خوب می شد بجز سينه ها . بايد با يک لکه کوچک در مي آمد ولی نمی شد . هی پاک می کردم و دوباره می کشيدم . آخر سر با يک لکه رنگ طوری که فقط معلوم باشد چيست سمبلش کردم و تلويزيون را روشن کردم و صدايش را خفه کردم و آوردمش روی شبکه سوم تا منچستر و بايرمونيخ تا جان دارند زير پر و پاچه خانم بدوند . بعد رفتم روی ميز ناهار خوری را خالی کردم و صندليها را چيدم رويش . هر چيزی هم که روی ميز بود گذاشتم جای صندليها . در جاکفشی را باز کردم و هر چه بود کشيدم بيرون و بعد نوارها را از زير تلويزيون آوردم و چيدم توی جاکفشی و کفشها را چپاندم توی زير تلويزيونی . خيالم که از اين بابت راحت شد رفتم سراغ تابلوها ، همه را سر و ته کردم . بعد هم عقربه های ساعت را لق کردم و جفتشان افتادند روی عدد شش . چند تايی روزنامه آوردم و با سنجاق وصل کردم به پرده ها ، به نظر که بد نمی آمد ، از دور که نگاه می کردی خوب هم بود .
بايرمونيخ داشت زير سر و سينه خانم له می شد ، عوضش من فقط موسيقی کم داشتم ، از توی جاکفشی يک سی دی ترومپت خرکی گير آوردم و ضبط را روشن کردم . بعد سيگارم را آوردم و رفتم نشستم روی يکی از مبلها و پاهايم را تکيه دادم به ديوار و به ترومپت مردک گوش دادم . سيگار که تمام شد ديدم جای پام روی ديوار مانده ، يک لکه کوچک از پاشنه پا . آمدم تميزش کنم ديدم همانی شد که می خواستم ، هر چی باهاش ورمی رفتم هی بزرگتر مي شد ، حجم پيدا می کرد اما پاک نمی شد . هر کار کردم نرفت . حالا يک لکه بزرگ روی ديوار هست ، درست روبروی در ورودی خانه که هيچ کاريش هم نمی شود کرد .